دَمدَمی/ علی اكبر دهخدا -طنز
اگرچه دردسر می دهم، اما چه می توان كرد نُشخوار آدمیزاد حرف است. آدم حرف هم كه نزند دلش می پوسد. ما یك رفیق داریم اسمش دَمدَمی است. این دمدمی حالا بیشتر از یك سال بود موی دماغ ما شده بود34 كه كبلایی !...
View Articleاز میان رضایت نامه ها/ صمد بهرنگي -طنز
در مدرسه ای در یکی از روستاها، از شاگردان خواسته بودیم که از پدرشان رضایت نامه ای بگيرند و بیاورند از دویست نفر شاگرد، فقط یکی بود که پدرش از او راضی نبود دیگر شاگردان رضایت پدر و مادر خود را فراهم...
View Articleحکایت طنز بهلول و مسجد
می گویند: مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟گفتند: مسجد می سازیم. گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا. بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند،...
View Articleپیر و سلطان محمود - طنزی از عبید زاکانی
سلطان محمود،پیری ضعیف را دید که پشتواره خار میکشد.بر او رحمش آمد گفت:ای پیر دو سه دینار زر میخواهی یا درازگوشی یا دو سه گوسفند یا باغی که به تو دهم،تا از این زحمت خلاصی یابیپیر گفت:زر بده تا در میان...
View Article
More Pages to Explore .....